محل تبلیغات شما

از فراقت , من فراغت را نمی جویم هنوز
یک نفر بی آنکه باشد , هست و با اویم هنوز

شعر گفتن را غمت چون خوب یادم داده ست
نکته ای گفتی به تفسیرش غزل گویم هنوز

گفتم از جان بگذرم تا گردم از جانان رها
پای بر چشمم نهاد از خاک می رویم هنوز

برکه با تصویر ماهش عشق بازی می کند
دوری و سرمستی از یاد تو می بویم هنوز

من نه یک دم زندگی کردم نه مردم بعد تو
شانه ات گم شد , پریشان ست گیسویم هنوز

فصل کوچ ست و پرنده خانه اش را ترک کرد
من که ره با اختیار خود نمی پویم هنوز

آن چنان نالیده ام من تا هزارن سال هم
می رسد در گوش ها آواز چون قویم هنوز .
نام شاعر:
الهام ملک محمدی

داستانک / قاطرت را چند می فروشی ؟

یدالله گودرزی / پاییزانه

الهام ملک محمدی / یک نفر بی آنکه باشد

بی ,ست ,یک ,چون ,نفر ,آنکه ,الهام ملک ,نفر بی ,آنکه باشد ,ملک محمدی ,بی آنکه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گنجینه ی بهترین اشعار